گاهی به آن سوی خیابان نگاه کن


آقایان و خانم ها من می خواهم اعتراف کنم.می خواهم به تمام خیانت هایی که کرده ام اعتراف کنم.من یک خائن بالفطره نیستم اما خیانت های زیادی مرتکب شده ام؛ در ابتدا خیانت کردن به آن چیزها برای من ساده نبود و هیچ گاه خیانت کردن را دوست نداشته ام ؛اعتراف می کنم اکنون خیانت کردن به بعضی چیزها برایم ساده است؛ اما قسم می خورم هنوز هم از خیانت کردن متنفرم.

من مجبور بودم به بعضی چیزها خیانت کنم؛ البته مجبور بودنم، مسئله ی مرگ و زندگی نبود .منظورم از مرگ و زندگی ، مرگ و زندگی نباتی ست؛ مانند از گرسنگی مردن؛ نه مرگ روحی ! مرگ روحی من مدت ها قبل رسید ! من یکباره نمردم ؛ کم کم مردم؛ مرگ من ناگهان و یک باره نیامد من ذره ذره و بدون اینکه بدانم دارم می میرم مردم. مردن من مردنی ساده نبود ؛مرگم خودش نوعی خیانت بود ؛خیانتی بزرگ که با کنار هم قرار دادن خیانت های کوچک شکل گرفته بود.مرگ من خیانت به زندگی بود.اما نه فقط زندگی خودم مرگ من خیانت به زندگی کسانی بود که مرا دوست داشتند و خیانت به چیزهایی بود که من دوست داشتم؛مرگ من غیره منتظره نبود ؛اما حالتی بود که انتظارش را نداشتم.توقع نداشتم هیچ گاه تسلیمش شوم؛ گمان می کردم که قویتر از آن باشم یا حتا روئینه باشم؛ اما من مردم؛ مانند یخی که در گرما ذوب می شود یا مانند شمعی که آب می شود.

آقایان و خانم ها ! من اعتراف می کنم پیش تر ها نمی دانستم این خیانت هاست که مرگ را فرا می رساند ؛گمان می کردم  خیانت های کوچک، زندگی را پر رونق تر می کنند و ربطی به مرگ ندارند.اما اکنون که مرده ام فهمیده ام که مرگ من زمانی رسید که پس از چند خیانت کوچک، به خیانت کردن عادت کردم و  به تدریج به هر چیزی که دوست داشتم خیانت کردم ...

خانم ها و آقایان همه ی شما مانند من خیانت هایی کرده اید و عقوبت آن را نیزچشیده اید یا خواهید چشید. من دارم  عقوبت خیانت های خود را تحمل می کنم؛اما می خواهم بدانم آیا می توان انتظار داشت مرده ای زنده شود ؟! آیا می توانم در انتظار دمیدن نیرویی باشم که مرا نجات دهد و روحی تازه به زندگی من بدمد؛آیا خیانت های من مانع رستاخیز من شده است ؟ ... آیا در این زندگی ، رستاخیزی خواهد بود ؟؟

 

+ نوشته شده در  سه شنبه هفدهم خرداد ۱۳۹۰ساعت 0  توسط علیرضا کلاهچیان  |