از زبان او می گویم
از زبان او که همواره از سویدای جانم سخن می گوید :
شاملو :
عاشقان
سرشکسته گذشتند،
شرم سارِ ترانه های بی هنگام خویش.
و کوچه ها
بی زمزمه ماند و صدای پا. ...
تو را چه سود
فخر به فلک بر
فروختن
هنگامی که
هر غبار ِ راهِ لعنت شده نفرین ات می کند ؟
به داس سخن گفته ای !
...