گاهی به آن سوی خیابان نگاه کن
 

( ....

- مثل قدم زدن توی خلاء می مونه ، می دونی یعنی چی؟ یعنی اینکه راه بری اما در واقع راه نری !

- مث این دستگاههایی که روش می دوئن ؟

- از اونم بدتر ! تصور کن یه جایی قدم بزنی اما از کنار هیچی رد نشی یا کسی از کنارت رد نشه - نه به  چیزی نزدیک بشی نه همین طور که راه می ری از چیزی دور بشی.

- اینطوری دیگه مجبور نیستی ویترین مغازه ها رو نگاه کنی.

- خب آره و لی این کجاش خوبه؟

- خوبه !

- چی ش خوبه ؟!

- خب وقتی پول نداشته باشی چیزی رو بخری چه فایده که نیگاش کنی ؟!

- آره ! ولی می تونی وقتی که پول دار شدی بخریش !

- خب آره شاید

- ولی مسئله که ویترین مغازه ها نیست !

- پس چیه ؟

- تصور کن یه جایی راه بری که هیچ کس از کنارت رد نشه ؛ نتونی به کسی نزدیک بشی یا از کسی جلو بزنی

- برای چی باید از کسی جلو بزنی !

ـ برای اینکه فکر کنی آدمای دیگه ای هم جز تو هستن ! ... برای اینکه بدونی تنها نیستی .

- خب آره این خیلی خوبه چون من اصلا تنهایی رو دوست ندارم ... خیلی وحشتناکه که آدم های دیگه ای جز تو نباشن !

- آره باید خیلی وحشتناک باشه ! ... تصور کن وقتی راه می ری زیر پات هیچی نباشه هیچ چیزی رو زیر پات حس نکنی .

- مثل وقتی که توی آب راه می ری ؟

- یه همچین چیزی  ... تازه از اونم بد تر !

- ولی من توی آب راه رفتنو خیلی دوست دارم ! وقتی با دوستام می رفتم شنا اونا همه شنا می کردن ولی من فقط توی آب راه می رفتم.

- خب این به خاطر این بوده که شنا کردنو یاد نگرفتی.

- نه به خاطر این نبود !

- چرا دلیلش همین بوده !

- بهت میگم دلیلش این نبود ... من توی آب راه رفتنو خیلی دوست داشتم!

- یعنی بلد بودی شنا کنی ؟!

- بلد نبودم لعنتی  ؛ ولی دلیلش این نبود !

- پس دلیلش چی بود ؟!

- دلیلش به خودم مربوطه!

- ... حرف زدن با تو هیچ فایده ای نداره !  چون تو یک کلمه از حرفای منو نمی فهمی !

- می فهمم .

- نمی فهمی !

- می فهمم !

- نمی فهمی !

- می فهمم !

- ن  می  فه  می !

{ سکوت }

- دلم برای مادرم تنگ شده

- خب منم دلم برای مادرم تنگ شده ! ولی این چه ربطی به حرفای ما داشت !

- آخه اونم همیشه مثل تو می گفت : تو حرفای منو نمی فهمی ! و بعد گوشمو می کشید !

- ولی من گوشتو نکشیدم

- آره ولی گفتی نمی فهمی

- آره گفتم چون نمی فهمی چی می گم !

- من نمی فهمم ؟!

- آره تو نمی فهمی من چی می گم

- یعنی تو می فهمی من چی می گم ؟

- معلومه که می فهمم !

- خب من چی می گم ؟!      ........     )

  

+ نوشته شده در  سه شنبه هجدهم اسفند ۱۳۸۸ساعت 19  توسط علیرضا کلاهچیان  |